مرهم بر جراحت سردشت
به گزارش مجله گرافیک، فقط یک روز را در تقویم پیدا می کنید که به نام روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی نامگذاری شده است.
روزی که درست فردای بمباران شیمیایی سردشت در سال 66، یعنی تلخ ترین اتفاق در طول تاریخ جنگ هشت ساله تحمیلی علیه شهروندان غیرنظامی کشورمان، قرار گرفته است. از تمام این واقعه تلخ، مردم ما تنها چند قاب عکس در فکر دارند که البته همان هم برای ثبت و ماندگار کردن بخش های ظالمانه تاریخی که به دست صدام و قدرت های اروپایی حامی و تجهیزکننده اش به سلاح های شیمیایی رقم خورده، کافی است. اما جراحت سردشت از این حمله ناعادلانه، تنها همان یک روز نیست. همان طور که بچه ها سردشت فقط محدود به همان اجسادی نیستند که غریبانه در گوشه و کنار کادر عکس های به یاد مانده از آن دوران با تاول هایی روی صورت های کبودشان، آرمیده اند. جراحت سردشت به میزان عکس هایش، در تاریخ فریز نشده بلکه با ریه های آسیب دیده بچه ها، زنان و مردان این خطه بزرگ شده و خود را به نام سندی زنده تا بیش از سه دهه بعد کشانده است. همراه با تاول های پر از بغضی که هنوز در دادگاه های حقوق بشر آمریکایی نترکیده اند و قربانیان آن، مجبورند پشت میز قاضی هایی بایستند که حکومت هاشان، انبار شیمیایی صدام را روزی همین نزدیکی ها تجهیز کرده بودند.
سینما برای سردشت کم گذاشت
برخلاف عکس ها اما سینمای ایران شاید به خاطر حجم این جراحت ها و تلخی هایش، تا پیش از درخت گردو هیچ روایتی از واقعه سردشت ارائه نداده بود. سال 98 بود که بالاخره سینما هم بر بغض هایش غلبه کرد و قصه ای هم درباره قربانیان حمله صدام علیه مردم غیر نظامی ایران گفت. هرچند که در روایت، مسؤولیت وقوع این اتفاق تلخ، خیلی الکن و شاید با زاویه دیدی سیاسی عمل کرده بود. جشنواره فجر سال 98، آخرین جشنواره ای که قبل از کرونا اثری از محمدحسین مهدویان را روی پرده سینماها برد به تحسین این فیلم پرداخت و سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری را به مهدویان و معادی تقدیم کرد. هر چند فیلم می توانست از برخی چالش ها نظیر درافتادن به ورطه کشمکش های قومیتی و نمایش مقصران بعثی این حمله وحشیانه احتراز کند. اما به هر حال بار همه روایت هایی را که می شد در سینمای ایران از بمباران سردشت ارائه داد و عملا انجام نشده بود، به دوش کشید. فیلمی که داستان سردشت را به هفتم تیرماه سال 66 ختم نمی کند و ماجرای آن را تا دهه 90 و دادگاه لاهه پی می گیرد. کاری که بسکمک از جانبازان و مجروحان این بمباران واقعا انجام دادند و برای احقاق حق ایران از پای ننشستند و عکس های تلخ آن واقعه در این جهت در کنار جراحت ها، تنها مستند آنها علیه این بی عدالتی بود.
تنها روایت در راه اکران است
درخت گردو در روایت مستندات این واقعه چه در لایه داستان و چه حتی تصویر، چیزی کم نمی گذارد و شاید به همین دلیل باشد که همه دیدنگرانی که پیروز شدند آن را در جشنواره ببینند، از ابتدا تا انتهای فیلم با غم قربانیان آخرین حمله شیمیایی تاریخ بشر، همراه شدند و گریستند؛ با رنج آنها، رنج کشیدند و با التهاب آنها به استیصال افتادند. حالا فیلم درخت گردو در صف اکران های نو قرار گرفته و قرار است همراه با چند فیلم دیگر از ابتدای هفته آینده روی پرده سینماهای سراسر کشور برود و به همه ما ایرانی ها این فرصت را بدهد تا در کنار هم میهنان کردمان، خاطرات تلخ و شیرین مان را مرور کنیم و یادمان بیاید برای این تنه واحد که نامش ایران است، چه رنج ها کشیده ایم و چه خون دل ها خورده ایم. فیلم درخت گردو را از هر نظرگاهی که ببینید، در این میزان اختلافی نخواهید داشت که فیلم روایتی تکان دهنده، مستند و اثرگذار از مجروحیت ها و زخم های این واقعه ارائه می دهد و گذشته از برخی جزئیات و زیرمتن ها، استفاده از سلاح های شیمیایی را خصوصا علیه غیرنظامیان، تقبیح و محکوم می کند. برای ملتی که در سال های اخیر زیر فشار تحریم ها، بی عدالتی های قدرت های جهانی را با پوست و گوشت خود لمس کرده، اما برای آرمان ها و آینده فرزندانش از پای ننشسته است، شاید دیگر فرصتی برای از دست دادن باقی نمانده باشد تا از تجربه های تلخ خود بار دیگر درس بگیرد و با دشمنانی چنین متجاوز، از حدود انسانی کنار نیاید.
اگر عکس های جنگ نبود، حالا همین میزان هم نمی توانستیم برای احقاق حقوق مان مستنداتی داشته باشیم که غیرقابل انکار باشند تا روح هر انسانی را در هر گوشه از جهان بلرزانند و با خود همراه کنند. عکس ها به یک معنا، صاحب زبانی جهانی تر از فیلم ها هستند، هرچند که در جهان امروز هر کسی که بیشتر متناسب با مدیوم های مختلف رسانه ای، روایت داشته باشد؛ به پیروزی نزدیک تر است و منصفانه آن است که فیلم، کتاب، موسیقی و تئاتر هم به میدان بیایند. اما به هر حال عکس ها پیشتاز ترند و گویاتر. به همان نسبت عکس های فیلم درخت گردو هم می توانند راوی مستقلی باشند که نه تنها فیلم، بلکه خود واقعه را هم کنندگی کنند. شاهد این ادعا هم نمایشگاه عکس های این فیلم است که پارسال در همین ایام برگزار شد و موجی در بین دیدنگرانش، خصوصا در خطه کردنشین کشور برانگیخت. به سراغ عکاس فیلم درخت گردو رفتیم تا برای مان از فیلم و سختی هایش بگوید. مجید طالبی اما گذشته از این فیلم؛ درباره پیمان معادی، هادی حجازی فر، جواد عزتی و تعامل حرفه ای ایشان با دوربین عکاسی هم حرف های جالبی داشت.
با سختی های عکاسی پروژه درخت گردو شروع کنیم. کار در جغرافیای سرد و کوهستانی غرب کشور چطور بود؟
پروژه درخت گردو چون برای سه مقطع زمانی دهه 60، دهه 80 و دهه 90 فیلمبرداری می شد، از سه دوربین فیلمبرداری 16 میلی متری، 35 میلی متری و دوربین دیجیتال استفاده می شد و همین مساله، کار عکاس را به مراتب سخت تر می کرد. چون نگاه آقای مهدویان در این کار، مانند اغلب کارهای دیگرشان نگاهی مستندگونه بود و از طرفی من اعتقاد دارم عکاس فیلم، باید پیرو راه کارگردان و فیلمبردار باشد؛ جنس رنگ فیلم و کلا کیفیتی که در آن نمایش داده می شود، از طریق عکاس نگه داشته شود. نه این که مثلا از یک فیلم رنگی، عکس سیاه و سفید تحویل بدهد و همین مساله حفظ جنس و سبک فیلمبرداری، کار عکاسی را سخت تر می کرد. به علاوه، کار در فصل زمستان و تابستان کردستان می گذشت و چون گاهی از سه زاویه همزمان فیلمبرداری می شد، من هم باید عکس هر سه پلان برداشت شده را ثبت می کردم. بدون تعارف بگویم کار با محمد حسین مهدویان بسیار سخت، اما مجذوب کننده است. چون او صرفا کارگردان نیست، یک فیلمساز است.
از دوربین آنالوگ استفاده کردید یا دیجیتال؟
هم آنالوگ بود هم دیجیتال، اما تصاویری هم که با دیجیتال عکاسی شدند، بعدا نزدیک به آنالوگ ادیت شدند و در نمایشگاهی هم که پارسال برگزار شد، سعی کردیم ادیت عکس ها به جنس نگاتیوی که فیلمبرداری شده نزدیک باشد. اما از سختی های فنی کار، یکی این هم بود که لنز تله معمول عکاسی سینما با فاصله کانونی 200 است، اما ما در فیلمبرداری این کار از لنزهای تله تر حتی تا 500 هم استفاده کردیم که کار پیدا کردن جا برای عکاس را در لوکیشن، جایی که هم سوژه را از زاویه دوربین ببیند و هم در قاب دوربین نباشد، خیلی سخت می کرد.
استقبال از نمایشگاه عکس فیلم درخت گردو که پارسال در همین ایام برگزار شد، چطور بود؟
در روزهای اول برگزاری چون هنوز به پیک کرونا نرسیده بودیم، استقبال بسیار خوب و رضایت بخشی صورت گرفت، اما رفته رفته کمتر شد. اما اتفاق بسیار جالب و خوشایند برای خود من، استقبالی بود که هم میهنان کرد ما از این اتفاق داشتند که چنین نمایشگاهی برگزار شد و لااقل گوشه خیلی کوچکی از سختی هایی که در طول این سال ها کشیده اند، بازگو شد. اگر یادتان باشد ما در کنار عکس های بازیگران، عکس های مستندگونه ای را هم که اصلا بازیگر در آن حضور نداشت و گوشه ای از رنج های مردم را روایت می کرد، به نمایش گذاشتیم. هموطنان کرد ما هم خصوصا در شبکه های اجتماعی بسیار استقبال کردند و حتی خواهان آن بودند که چنین نمایشگاهی را در منطقه ها کردنشین کشور هم داشته باشیم که متاسفانه هنوز کرونا اجازه نداده این امکان میسر شود.
از عکس های مستند سردشت چقدر برای عکاسی یا حتی خود فیلم، ایده گرفته شد؟
آقای مهدویان که همیشه برای فیلم هایش خیلی در تاریخ معاصر و مستنداتش، خصوصا عکس ها پژوهش می کند. اما ما برای طراحی صحنه در سینمای جنگ و دهه 60، یک انسان بزرگ داریم به نام دکتر شجاعی. دکتر شجاعی هم خودشان و هم همکاران شان مثل بهزاد جعفری، بخش هایی از طراحی ها را که برای فیلم های جنگی و تاریخ معاصر انجام می دهند، از روی عکس هاست و طبیعتا این اتفاق خیلی کار مرا به نام عکاس فیلم راحت کرده است. چرا که من به منبعی وصل می شوم که همه مستندات با لطفی که این دوستان به بنده دارند، در اختیارم قرار می گیرد. مثلا برای پلان کودکی که با کمک آتش نشان نجات داده می شود یا کودکی که ماسک شیمیایی روی صورتش می گذارند، گوشه های بازسازی شده از عکس های مستندی است که از آن زمان موجود است و در فیلم دوباره طراحی شده، من هم سعی کرده ام که به نوعی همان قاب بندی را داشته باشم و همان عکس را به صورت بازسازی شده دوباره ثبت کنم. مثلا در آن قابی که دارند ماسک را روی صورت کودک می گذارند، دوربین فیلمبرداری به حالت عبوری از روی صورت این بچه رد می شود و خب این قاب، در واقع پلان بازیگر اصلی فیلم نیست. چون باید التهاب پس از بمباران شیمیایی را در شهر نشان دهد. البته خیلی کم پیش می آید که عکاسی بخواهد در فیلم، قاب غیراصلی و بدون بازیگری از این دست را ثبت کند، اما من دقیقا این پلان را ثبت کردم، چراکه دیدم در روایت عکاسان جنگ، مثل آقای منعم و بهرام محمدی فرد یا علی فریدونی، دقیقا به خاطر دقت در همین نکات بوده که عکس های جنگ را مجذوب کننده و ماندگار کرده و این قاب ها به ما درس می دهند.
این عکس ها یا قاب های مستند اصلی، مورد توجه بازیگران فیلم مثلا آقای معادی هم بود؟
اتفاق جالبی که برای من در طول عکاسی سینمایی ام افتاد، این بود که مهدویان از من خواست عکس ها را تا می توانم همان شب حتی شده بدون ادیت کامل، برسانم تا هم خودش ببیند و هم آقای معادی. و بعد یک بار از خود آقای معادی شنیدم که گفت این کار که عکس های صحنه اش را همان شب ببیند، ایرادات و محاسن اکت هایش را دربیاورد و کلا خودش را در قاب عکس ها بررسی کند، چقدر در نگه داشتن حس و توالی حس بازیگر کمک کرده است. البته همه کارگردان ها این طور نیستند و من با کارگردان هایی کار کرده ام که دوست نداشته اند بازیگرشان تا پایان فیلم حتی یک فریم از عکس هایش را ببیند. اما به هرحال، این موضوع به من نشان داد که عکاسی فیلم، می تواند چند قدم جلوتر از تبلیغات در سینما، نقش آفرین باشد و حتی در مرحله تولید هم اثرگذار باشد.
در بسکمک از قاب های تان نوعی فشردگی سوژه در محیط حس می شود. این نگاه عکاس است یا مهدویان کارگردان؟
عکاس فیلم اساسا در حال ثبت چیدمانی است که کارگردان خلق کرده و کمپوزیسیونی که او طراحی کرده است. به همین دلیل، به خاطر خصلت مستندگونه آثار مهدویان و استفاده از لنزهای تله، معمولا محیط کمتر از سوژه در قاب پیدا می شود و به قول شما، نوعی فشردگی احساس می کنید. اما مثلا در فیلم دسته دختران خانم قیدی که البته عکس هایش هنوز بیرون نیامده، من کاملا جنس متفاوتی از عکاسی را در پیش گرفته ام. دلیلش هم تفاوت نگاه کارگردانان است. این نگاه یک لنز واید است که به مراتب بیشتر از تله به سوژه و اتفاقات نزدیک می شود. یعنی ما دیگر با لنز تله انفجار را نمی بینیم، بلکه انفجار درست کنار ما و دوربین و عکاس زده می شود. بنابراین اگر عکس های فیلم درخت گردو را کنار عکس های فیلم دسته دختران بگذارید، مطمئنم هیچ کس متوجه نخواهد شد که هر دوی آنها کار یک عکاس است! به نظرم این یک پیروزیت است که من طبق سلیقه خودم جلو نرفته ام، بلکه توانسته ام آن چیزی را که کارگردان های مختلف با دیدهای مختلف از من خواسته اند، ثبت کنم. این را هم بگویم که این تفاوت عکاسی در دسته دختران، در کنار تلاش خودم، محصول انرژی و زحماتی است که سامان لطفیان مدیر فیلمبرداری این پروژه کشید و شجاعتی که در من ایجاد کرد تا از عکاسی با لنز 16 در سینما لذت ببرم! واقعا باید از او تشکر کنم، چون فکر می کنم این تلاش ها در کنار هدایت خانم قیدی و اعتماد آقای منصوری تهیه کننده کار، اتفاق مهمی را برای فیلم رقم خواهد زد.
یعنی قرار است دسته دختران، فیلمی تا این میزان متفاوت با آثار دفاع مقدسی باشد؟
دسته دختران فیلمی است که خیلی سر و صدا خواهد کرد. چون یک سری بازیگر یک دست و درجه یک، در کنار یک تیم فیلمبرداری قوی و کارگردان جدی قرار گرفته بودند و کار آن قدر سخت بود که ما هر روز بعد از ضبط وقتی دوش می گرفتیم،
10-20 سانتی متر آب سیاه و خاک سیاه از سروروی مان می ریخت! (می خندیم) از بس که انفجارها به ما نزدیک بود، درست کنارمان می خورد!
پس فقط شهید نشدید وگرنه همه چیز مهیا بود و فضا همان بود! (می خندیم) حتما برای بازیگرهای خانم خیلی سخت تر هم بوده است.
طبیعتا برای خانم ها خیلی سخت تر است، چون فقط صدای انفجارها، آن قدر هم نزدیک، کلی می تواند سخت باشد. خصوصا که تصور کنید نهایتا یک ربع فیلم بدون انفجار است و مابقی مدام در فضای جنگ می گذرد. اما بازیگرها خودشان را وفق داده بودند و از ابتدا هم می دانستند که دارند وارد چه پروژه سختی می شوند. به هرحال هر وقت خانمی اسلحه دست بگیرد یا فقط لباس جنگی هم بپوشد، بسیار مجذوب کننده است. حالا فکر کنید پنج خانم در کنار هم این کار را بکنند و بدانید که اتفاقا فیلم، راوی یک ماجرای واقعی و نادیده گرفته شده باشد که در زمان جنگ در دوره آزادسازی خرمشهر واقعا اتفاق افتاده است. به نظرم هر قدر از مجذوب کنندهیت فیلم بگویم کم است، اما سعی می کنم فاش نکنم و بگذارم در جشنواره خودتان ببینید.
خودتان هم به پروژه های جنگی و تاریخ معاصر علاقه دارید یا چون پیشنهادها بوده، در این دست آثار بیشتر عکاسی کرده اید؟
قبل از عکاسی فیلم، من یک عکاس مستند هستم و بنابراین یک اتفاق باید در خیابان بیفتد یا در جریان واقعه ای باشد تا در قابم قرار بگیرد. اما جدای از آن، خودم هم واقعا سینمای آپارتمانی را دوست ندارم و فکر می کنم عکس فیلم آپارتمانی، چیزی بیش از پلان فیلم نیست. نمی گویم کار آسانی است، اما کار سختی هم نیست. اما سینمای جنگ یا تاریخی که پروداکشن بزرگ و فعالی داشته باشد، طبیعتا به عکاس امکان بیشتری برای ثبت قاب های مجذوب کننده غیر از پلان می دهد که حتی بتواند به فیلمبردار پیشنهاد هم بدهد.
هادی حجازی فر خیلی خوش عکس است یا شما علاقه دارید از ایشان خیلی عکس بگیرید؟
به نظر من هادی حجازی فر یک شانس بزرگ برای سینمای ایران است و خیلی شانس آوردیم که در شش سال گذشته به سینمای ایران معرفی شد. چهره فتوژنیک این آدم و پوزیشن های درستی که هنگام بازی دارد، کار عکاس را خیلی راحت و درعین حال برجسته می کند. چون ذاتا یک بازیگر، یک کارگردان و یک نویسنده است. درواقع سه هنر مکمل را همزمان در خود دارد که قاب هایش را دیدنی می کند.
قابی در اینستاگرام تان از ایشان گذاشته اید که میان غبار و نور احاطه شده است. این برای کدام صحنه ثبت شد؟
این عکس در ماجرای نیمروز 1 ثبت شد و البته کار چیدمان است. داستانش هم این است که ما در یک ساختمان نیمه کاره بودیم و داشتیم سکانس های پاپانی را فیلمبرداری می کردیم. با هادی از اتاق بیرون آمدیم و دیدیم از یک سوراخی در سقف، شعاع نوری وارد شده و به زمین رسیده بود. خیلی جالب بود که یک لحظه، هادی رد شد و ناگهان هم خودش و هم من، همزمان متوجه شدیم که اینجا عکس خوبی ثبت می شود. آن غبار هم به خاطر ضربه محکمی است که هادی به زمین کوبید و خاک را بلند کرد! (می خندیم) بالاخره عکس پلان نبود، یک جور چیدمان بود.
به نام عکاس فیلم، کلا تعامل تان با بازیگرها چطور است؟ کدام بازیگران به عکاس بیشتر کمک می کنند؟
مگر می شود عکاس و بازیگر تعامل نداشته باشند!! ببینید بازیگری به عکاس کمک می کند که لنز را بشناسد. بازیگری به عکاس کمک می کند که عکس را بشناسد و بداند که این عکس بعد از فیلم چقدر برایش ارزشمند خواهد بود و بازیگری به عکاس کمک می کند که زوایای صورت خودش را بهتر از عکاس بشناسد. نمونه شاخص این دسته بازیگرها، البته در میان کسانی که من توفیق همکاری با آنها را داشته ام، جواد عزتی، یک نعمت برای سینمای ایران و خصوصا یک نعمت برای عکاسان سینمای ایران است. این بازیگر، چهره و نگاه خودش را می شناسد و آن قدر باهوش است که در کنار بازی کردنش برای دوربین فیلمبرداری، حواسش هم هست که عکاس کجا ایستاده است؛ جواد عزتی بازیگری است که حتی از روی چهره و واکنش عکاس به عکس هایی که در حال دیدن شان است، می فهمد که اکت خوبی به عکاس داده و تصویر خوبی ثبت شده است یا نه! یعنی برای جواد کافی است تا چهره مرا ببیند و بگوید مجید تا نور عوض نشده، دوباره عکس را بگیریم. به نظرم این میزان هوش و دقت برای عکاس و البته خود بازیگر و فیلم یک نعمت است. بله آقای عزتی یک نعمت است...
فاطمه ترکاشوند - ادبیات و هنر / روزنامه خبرنگاران
منبع: جام جم آنلاین