بیت کوین مفت گران است! - مجله گرافیک

پدرم با تعجب پرسید: بیت کوین دیگر چیست؟ این روزها مدام از بیت کوین می گویند؛ این دیگر چه مزخرفی است؟

من مثلاً داشتم درس می خواندم؛ مثلاً حواسم به حل مسائل ریاضی بود؛ همان طور که به کتابم خیره شده بودم گفتم: پدرجان، بیت کوین، نوعی پول است. درست مانند طلا و نقره...

پدرم خیره خیره نگاهم کرد. حتماً توی دلش می گفت ادامه بده پسرم یا من فکرکردم دوست دارد ادامه بدهم یا خواستم بهره هوشی ام را نشانش بدهم که چه قدر اطلاعات عمومی خوبی دارم. نمی دانم؛ حس کارشناسان مالی به من دست داد. عینکم را جابه جا کردم و کتابم را بستم و آغاز کردم به سخنرانی.

سخنرانی ام را این جور ادامه دادم: بشر سال هاست که برای مبادلات و تجارت از طلا و نقره استفاده نموده است. بعد اسکناس ها متداول شدند و بعد تراکنش بانکی را داشتیم. بیت کوین، نوعی پول و وسیله تجارت، مبتنی بر اینترنت است و در این موضوع بیش تر به حواله ها و تراکنش های بانکی شبیه است.

برایش شرح دادم: متوجه شدید؛ بیت کوین، یک پول یا ارز دیجیتالی است که به صورت الکترونیکی توزیع و استفاده می گردد. شبکه این ارز دیجیتال به صورت غیر متمرکز و کاربر به کاربر است. هیچ شخص یا نهادی این شبکه را کنترل نمی نماید.

پدرم گیج شده بود و با خشم پرسید: از کدام گوری آمده است؟

- معلوم نیست؛ اما یک ژاپنی به نام مستعار ساتوشی ناکاموتو خود را متولی بیت کوین معرفی نموده است.

پدرم پرسید: کدام کشورها قبولش دارند؟

می گویم: نوعی ارز و نظام پرداخت جهانی با کارنمودهای مشابه پول بی پشتوانه است، ولی از نظر حقوقی هنوز هیچ کشوری آن را به عنوان پول قانونی به رسمیت نشناخته است!

پدرم مشغول عوض کردن کانال های تلویزیون شد و گفت: مفت گران است. بعد هم مثل همواره که سؤال می نماید و من سعی می کنم درست به او پاسخ بدهم؛ می گوید به جای این اطلاعات عمومی که بلغور می کنی کمی درس می خواندی بهتر نبود؟ وضع را نمی بینی؟ از نرخ تورم خبر نداری؟ چه قدر باید برای این کلاس های تو پول بدهم؟ من که بیت کوین هم در بساط ندارم.

سرم را می اندازم پایین و باز به خودم لعنت می فرستم که دیگر در این نوع مکالمه ها شرکت نکنم. می خواهم بگویم تقصیر من است که به سؤال شما پاسخ دادم؛ در حالی که می دانم همواره آخر این بحث ها این طور تمام می گردد! اما چه کار کنم؛ پدرم است و دوستش دارم. هرچند خیلی سریع و راحت توی ذوقم می زند! کتابم را باز می کنم و پدرم دوباره چشم می اندازد به تلویزیون و به بیت کوین ناسزا می گوید...